شنبه 86 دی 8 , ساعت 2:58 عصر
سلام
گاهی اوقات آدم میخواد مشکلاتش رو به یکی بگه،
شاید که از درموندگی درآد...
اما...
شنیدن کی بود مانند دیدن!
خب! خدا می بینه دیگه...
گاهی اوقات آدم میخواد مشکلاتش رو به یکی بگه،
شاید که از درموندگی درآد...
اما...
شنیدن کی بود مانند دیدن!
خب! خدا می بینه دیگه...
نوشته شده توسط سلام | نظرات دیگران [ نظر]
شنبه 86 دی 1 , ساعت 12:53 عصر
خدایا
بی قرارم
...
اما نگرانم
نگران...
از اینکه روزی که می میرم هنوز کامل نشده باشم.
پس به خودت، شهادت را نصیبم کن.
بی قرارم
...
اما نگرانم
نگران...
از اینکه روزی که می میرم هنوز کامل نشده باشم.
پس به خودت، شهادت را نصیبم کن.
نوشته شده توسط سلام | نظرات دیگران [ نظر]
سه شنبه 86 آبان 8 , ساعت 4:4 عصر
سلام
ناگهان فرو ریخت...
دلش.
رفت گوشه ای خلوت...
و گریست و گریست و گریست...
زلال شد...
همین را از خدا می خواست...
نوشته شده توسط سلام | نظرات دیگران [ نظر]
پنج شنبه 86 مهر 19 , ساعت 10:14 عصر
سلام
چشم که آلوده شد
دل تاریک میشه
آن چه کلامی ست که از دل تاریک براید تا بر دل نشیند؟!
چشم که آلوده شد
دل تاریک میشه
آن چه کلامی ست که از دل تاریک براید تا بر دل نشیند؟!
نوشته شده توسط سلام | نظرات دیگران [ نظر]
پنج شنبه 86 مهر 5 , ساعت 11:40 صبح
سلام
آن لاین،
لحظه به لحظه،
خدا،
آنلاین،
لحظه به لحظه،
کاش منم آن میشدم...
التماس دعا
آن لاین،
لحظه به لحظه،
خدا،
آنلاین،
لحظه به لحظه،
کاش منم آن میشدم...
التماس دعا
نوشته شده توسط سلام | نظرات دیگران [ نظر]
یکشنبه 86 شهریور 25 , ساعت 1:45 عصر
سلام
شکر می کنم تو را،
از روی ترس!
ترس از اینکه نعمت هایی که دادی را ازم بگیری ...
اما تو که پس نمی گیری، این منم که از دست می دهم!
...
محتاجیم.
شکر می کنم تو را،
از روی ترس!
ترس از اینکه نعمت هایی که دادی را ازم بگیری ...
اما تو که پس نمی گیری، این منم که از دست می دهم!
...
محتاجیم.
نوشته شده توسط سلام | نظرات دیگران [ نظر]
شنبه 86 شهریور 10 , ساعت 11:25 صبح
سلام
نگرانم از لحظه لحظه عمرم که می گذرد
الان لحظه ای گذشت و الان لحظه ای دیگر و ...
و من در سکون خویش گاهی به عقب لیز می خورم(چی گفت!)
نگرانم از لحظه لحظه عمرم که می گذرد
الان لحظه ای گذشت و الان لحظه ای دیگر و ...
و من در سکون خویش گاهی به عقب لیز می خورم(چی گفت!)
نوشته شده توسط سلام | نظرات دیگران [ نظر]
شنبه 86 مرداد 13 , ساعت 10:55 صبح
سلام
نگرانم از روزی که می میرم
و خیلی راحت فراموش خواهم شد
حتی اینم مهم نیست
ترسناک اینست که خدا هم مرا فراموش کند
و چه بد حالیست که هرگز قابل وصف نیست
تاریکی مطلق در تاریکی مطلق
و هیچ و هیچ و هیچ
نگرانم از روزی که می میرم
و خیلی راحت فراموش خواهم شد
حتی اینم مهم نیست
ترسناک اینست که خدا هم مرا فراموش کند
و چه بد حالیست که هرگز قابل وصف نیست
تاریکی مطلق در تاریکی مطلق
و هیچ و هیچ و هیچ
نوشته شده توسط سلام | نظرات دیگران [ نظر]
سه شنبه 86 تیر 19 , ساعت 10:57 عصر
سلام
مثل همیشه
بعضی آدما از ترس شکست دست به هیچ کاری نمی زنند
در نتیجه هیچ تجربه ای پیدا نمی کنند
وهمیشه در حسرت موفقیتی می مانند
اما باید چیکار کنیم که ترسمون بریزه؟
نیدونم!
مثل همیشه
بعضی آدما از ترس شکست دست به هیچ کاری نمی زنند
در نتیجه هیچ تجربه ای پیدا نمی کنند
وهمیشه در حسرت موفقیتی می مانند
اما باید چیکار کنیم که ترسمون بریزه؟
نیدونم!
نوشته شده توسط سلام | نظرات دیگران [ نظر]
سه شنبه 86 تیر 5 , ساعت 12:48 عصر
بارها از خدا خواسته ام که
اگر قرار است جان من چراگاه و مرتعی برای جولان شیطان باشد
جان مرا بستاند
و همچنان زنده ام
و اگر روزی پایم بلغزد از او شاکی خواهم بود
که چرا هنوز زنده ام؟
سلام
اگر قرار است جان من چراگاه و مرتعی برای جولان شیطان باشد
جان مرا بستاند
و همچنان زنده ام
و اگر روزی پایم بلغزد از او شاکی خواهم بود
که چرا هنوز زنده ام؟
سلام
نوشته شده توسط سلام | نظرات دیگران [ نظر]
لیست کل یادداشت های این وبلاگ